654- اسراء و معراج
بيترديد وجود ابوطالب درون کنار پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم عاملي مـهم براي حفاظت ايشان از رسيدن آزار قريش بود؛ چون قريش نميخواست خود را از حمايت ابوطالب دور بدارد، همسر نجم الدىن شرىعتى کىست اما با وفات ابوطالب اين عامل از بين رفت و آزار و آسيبهاي جسمي زيادي متوجه آن حضرت شد.
همچنين خديجه، همسر رسول خدا، مرهم شفابخش زخمـهاي روحي و روانياي بود کـه از جانب قريش بر پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم وارد ميشد و با درگذشت وي، پيامبر اين مرهم را از دست داد و بعد از آن اذيت و آزار قريش شدت گرفت و او را درون تنگنا قرار دادند. همسر نجم الدىن شرىعتى کىست بـه اين جهت و براي کاستن از اين اندوه طاقتفرسا بـه طائف رفت که تا از آنـها بخواهد کـه او را درون حقي کـه به آن فرا ميخواند، ياري نمايند و حمايت کنند که تا بتوانند دين خدا را بـه مردم برساند، اما تنـها پاسخي کـه سران طائف بـه ايشان دادند، اين بود کـه به زشتترين شيوه، دست رد بر سينـهاش زدند و به اين اکتفا ند؛ بلکه فرستادهاي را نزد قريش فرستادند که تا آنـها را از ماجرا باخبر سازند و بر اثر اين امر قريش نيز از پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ناراحت شدند و تصميمات بسيار ناگوار و سختي براي او گرفتند. همسر نجم الدىن شرىعتى کىست بنابراين، پيامبر نتوانست وارد مکه شود مگر بعد از اينکه مردي کافر بـه او پناه داد. غم و اندوه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر اثر وفات ابوطالب و خديجه وهمچنين تصميمـهاي سخت و دشوار قريش بيشتر شد که تا جايي کـه اين سال براي پيامبر سال اندوه (عام الحزن) ناميده شده است.[1]
اما هدف از معجزة اسراء و معراج درون چند چيز نماد پيدا مينمايد کـه مـهمترين آنـها عبارتند از:
خداوند خواست که تا فرصتي درون اختيار پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بگذارد که تا که درون آن از مظاهر والاي قدرت الهي، آگاهي پيدا نمايد و دلش سرشار از اعتماد و توکل بـه خدا گردد و در رويارويي با قدرت کافران کـه در زمين حکمفرمايي ميکرد، نيرو و قدرت بيشتري بيابد همان گونـه کـه اين قضيه براي موسي عليه السلام اتفاق افتاد و خداوند خواست که تا شگفتيهاي قدرت خود را بنماياند؛ هنگامي کـه دل موسي را با مشاهده اين آيههاي بزرگ تثبيت کرد و به او فرمود:
{ قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى (19) فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى (20) قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى (21) وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى (22) لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى (23)} (طه، 19 – 23)
«گفت: همسر نجم الدىن شرىعتى کىست آن را بينداز اي موسي! بعد آن را انداخت، ناگهان بـه ماري تبديل شد کـه فرار ميکرد. گفت: آن را برگير و نترس. ما او را بـه شکل اولياش بر ميگردانيم و دستت را بـه زير بغلت بچسبان. سفيد بيعيب برميگردد واين نشاني ديگري هست تا تو را از آيات بزرگ خود بنمايانيم.»
پس نتيجه اسراء و معراج اين بود کـه خداوند پيامبرش را از اين نشانـهها و آيههاي بشارتدهنده کـه تعداد آنـها زياد بودند، مطلع سازد که تا مقدمـهاي براي هجرت و بزرگترين رويارويي با کفر و گمراهي وتباهي درون طول تاريخ باشد و از جملة اين نشانـهها ميتوان بـه رفتن بـه بيتالمقدس، عروج بـه آسمانـها، رويت عالم پنـهان کـه پيامبران بـه ايمان آوردن بـه آن دعوت دادهاند، ملاقات با فرشتگان، ديدن مناظر بهشت و جهنم، نمونـههايي از نعمت و عذاب و ... اشاره نمود.
قرآن از اين سفر درون سورة اسراء و از معراج درون سوره نجم سخن بـه ميان آورده هست و حکمت اسراء را درون سوره اسراء چنين بيان نموده است:
{ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا } (اسراء، 1)
«تا آيات قدرت خود را بـه او بنمايانيم.»
{ لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى } (نجم، 18)
«بيترديد آيات بزرگ پروردگار خود را ديد.»
از واقعة اسراء و معراج ميتوان بـه دانشـها و اسرار و نکتههاي زيادي دست يافت.[2]
استاد ابوالحسن ندوي ميگويد: «واقعه اسراء فقط حادثهاي فردي و ساده نبود کـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون آن نشانـهها و آيههاي الهي را ديد و ملکوت آسمانـها و زمين بـه صورت آشکار براي او متجلي شد؛ بلکه اين سفر اسرارآميز نبوي، اهي دقيق و عميق و دلالتهاي حکيمانـه و نکاتي شگفتانگيز درون برداشت. داستان معراج و سورههاي اسراء و نجم کـه در اين باره نازل شدهاند، صريحاً گوياي اين مطلباند کـه محمد پيامبر «قبلتين» وامام «مشرقين» و «مغربين» و جانشين پيامبران گذشته و پيشواي نسلهاي آينده است. درون سفر معراج، شـهر «مکه» با شـهر «قدس» و مسجدالحرام با مسجد الاقصي پيوند يافت و ساير پيامبران پشت سر ايشان نماز خواندند. اين واقعه درون حقيقت اعلام اين مطلب بود کـه رسالت محمد فراگير و امامتش جاوداني و تعاليم وي انسان ساز و صلاحيت رهبري بشر را درون هر زمان و مکان دارا ميباشد و اين سورة کريمـه، شخصيت پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را بـه عنوان فرد برگزيدهاي مشخص نمود و امامت و رهبري او را توصيف کرد و جايگاه امتي را کـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون ميان آنـها مبعوث شده بود و آنان بـه او ايمان آورده بودند را نيز بيان نمود ونقش و رسالت اين امت را کـه در جهان و در ميان ملتها ممتاز ميباشد، بازگو کرد.[3]
از انس بن مالک رضي الله عنـه روايت هست که پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: «براق» آورده شد (و آن حيواني هست سفيد رنگ و دراز، بين الاغ و قاطر کـه گامش را که تا منتهاي ديدنش ميگذارد.)
من بر آن سوار شدم که تا اينکه بـه بيتالمقدس آمدم و آن را بـه حلقه ي درون بيتالمقدس بستم، همان حلقهاي کـه پيامبران سواريهايشان را بر آن ميبندند؛ سپس وارد مسجد شدم و در آن دو رکعت نماز خواندم؛ سپس بيرون آمدم. جبرئيل ظرفي پر از و ظرفي پر از شير نزد من آورد و من شير را انتخاب کردم. جبرئيل گفت : فطرت و اسلام را انتخاب نمودي[4] و ادامـه حديث را بيان نمود و در حديث مالک بن صعصه آمده است: رسول خدا صلي الله عليه و سلم درباره شبي کـه به آسمانـها شد، سخن گفت و فرمود: درون حالي کـه در حطيم و شايد فرمود درون حالي کـه در حجر اسماعيل خوابيده بودم، موجودي نزد من آمد، (که جرئيل بود) بعد از اينجا که تا آنجا را شکافت، از جارود کـه کنارم بود. پرسيدم مقصود آن حضرت چيست؟ گفت: يعني از گودي زير گلو که تا پايين شکم و طبق روايتي از روي سينـه که تا پايين شکم را شکافت و قلبم را بيرون کرد؛ سپس تشتي طلايي کـه پر از ايمان بود، آورد و قلبم را درون آن شست. بعد پر گرديد و به جاي خود برگردانده شد. سپس حيواني سفيدرنگ کوچکتر از قاطر و بزرگتر از الاغ آورده شد. درون اين هنگام جارود بـه انس گفت: اي اباحمزه! اين همان براق است؟ انس گفت: آري کـه گامش را که تا آخرين جايي کـه ميبيند برميدارد؛ بعد من بر آن مرکب سوار کرده شدم و جبرئيل مرا با خود برد که تا اينکه بـه آسمان دنيا رسيد و اجازة ورود خواست. گفتند: کيست؟ گفت: جبرئيل. گفتند: چهي باتو همراه است. گفت: محمد است. گفتند: دنبال او فرستاده شده است؟ جبرئيل پاسخ داد آري. گفتند: مقدمش گرامي باد! خوش آمده هست و دروازة آسمان گشوده شد. چون وارد شدم ناگاه آدم را درون آنجا ديدم. جبرئيل گفت: اين پدرت آدم هست بر او سلام کن ومن بر او سلام کردم و او درون پاسخ گفت : فرزند صالح و پيامبر صالح خوش آمدي.
سپس جبرئيل مرا بـه آسمان دوم برد و اجازه ورود خواست. گفتند: کيست؟ گفت جبرئيل. گفت: همراه توکيست؟ گفت: محمد. گفتند: آيا دنبال او فرستاده شده است؟ جبرئيل گفت: آري. گفتند: مقدمش گرامي باد! خوش آمده است.
پس دروازة آسمان باز شد و چون بدان وارد شدم، ناگاه يحيي و عيسي را کـه پسر يکديگر هستند، ديدم. جبرئيل گفت: بر آنـها سلام کن و من سلام کردم و آنـها درون پاسخ گفتند : برادر صالح و پيامبر صالح خوش آمدي. سپس جبرئيل مرا بـه آسمان سوم برد و اجازه ورود خواست. گفتند: کيست؟ گفت: جبرئيل هستم. گفتند: چهي با تو همراه است؟ گفت: محمد است. گفتند: آيا بـه دنبال او فرستاده شده است؟ گفت آري. آن گاه خير مقدم گفتند و در دروازة آسمان گشوده شد، چون وارد شدم، ناگاه يوسف را ديدم. جبرئيل گفت: اين يوسف هست بر او سلام کن و من بر او سلام کردم. او درون پاسخ گفت: مقدم برادر صالحم و پيامبر صالح گرامي باد.
جبرئيل مرا بالا برد که تا اينکه بـه آسمان چهارم رسيد و اجازه ورود خواست. همان سؤال و جواب سابق تکرار شد. دروازة آسمان باز شد. وقتي وارد شدم، چشمم بـه ادريس افتاد. جبرئيل گفت: اين ادريس هست بر او سلام کن و من نيز سلام کردم. او درون پاسخ گفت: برادر صالح و پيامبر صالح خوش آمدي.
سپس بـه آسمان پنجم رفتم و هارون را ديدم. جبرئيل گفت: اين هارون هست بر او سلام کن ومن بر او سلام کردم. او پاسخ داد و گفت: برادر صالح و پيامبر صالح خوش آمدي.
سپس مرا بالا برد که تا اينکه بـه آسمان ششم رسيد و اجازه ورود خواست. درون آنجا موسي را ديدم. جبرئيل گفت: اين موسي است، بـه او سلام کن. موسي گفت: برادر صالح و پيامبر صالح خوش آمدي. وقتي از آنجا عبور کردم، موسي بـه گريه افتاد. گفتند: چه چيزي تو را بـه گريه واداشت؟ گفت: گريه ميکنم کـه جواني بعد از من مبعوث شده هست و از امتيانش افراد بيشتري وارد بهشت ميگردند.
سپس مرا بالا برد و به آسمان هفتم رسيد و اجازه ورود خواست. درون آنجا ابراهيم را ديدم. جبرئيل گفت: اين پدرت ابراهيم است، بر او سلام کن. سلام کردم و او درون پاسخ گفت: فرزند صالح و پيامبر صالح خوش آمدي. سپس بـه سدرة المنتهي نزديک شدم و ديدم کـه ميوههايش مانند خوشـههاي خرماي هَجَر[5] و برگهاي آن همانند گوشـهاي فيل است. گفت: اين سدرة المنتهي هست و درون آن جا چهار نـهر ديدم. دو نـهر آشکار و دو نـهر پنـهان. بـه جبرئيل گفتم: اينـها چه هستند؟ گفت: آن دو نـهر نـهان، دو نـهر بهشت هستند و آن دو نـهر آشکار نـهرهاي نيل و فراتاند. سپس پرده از بيت المعمور برداشته شد و از آنجا، جامي از و جامي از شير و جامي از عسل براي من آورد. من شير را برداشتم. بعد گفت اين فطرت پاکي هست که تو و امتت بر آن هستي. سپس پنجاه نماز درون هر روز بر من فرض گرديد؛ آن گاه برگشتم. وقتي بـه موسي رسيدم گفت: خداوند تو را بـه چه چيز امر فرمود؟ پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: بـه پنجاه نماز درون شبانـهروز. موسي گفت: امت تو نخواهند توانست هر روز پنجاه نماز بـه جاي آورد. بـه خدا سوگند، امت تو تاب و توان آن را ندارند؛ چراکه من تاب و توان مردم قبل از امت تو را تجربه کردهام ودر جهت اصلاح بنياسرائيل تلاش بسياري کردهام. نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه که تا براي امتت، تخفيف دهد.
سپس برگشتم و ده نماز کاسته شد. بار ديگر، نزد موسي برگشتم و او همان سخنانش را تکرار کرد. باز هم من برگشتم و ده نماز ديگر کاسته شد. بار سوم، نزد موسي آمدم، اين بار هم او سخنانش را تکرار کرد. براي بار چهارم برگشتم و ده نماز کاسته شد. چون نزد موسي آمدم، باز هم همان سخن قبلي را تکرار کرد. اين بار کـه مراجعه کردم بـه پنج نماز درون هر روز امر شدم و نزد موسي برگشتم، گفت: بـه چه امر شدهاي؟ گفتم: بـه پنج نماز درون شبانـهروز امر شدهام. گفت: امت تو نميتواند هر روز پنج نماز بـه جا آورد؛ من پيش از تو تاب و توان مردم را تجربه کردهام و بسيار بـه بنياسرائيل پرداختهام. باز نزد پروردگارت برگرد واز او براي امت خود تخفيف بخواه. پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: آن قدر از پروردگار خواستهام کـه شرم دارم؛ من خشنودم و تسليم اوامر او هستم وقتي از آنجا دور شدند، منادي ندا درون داد : فريضهام را بـه جا آوردي و تکاليف بندگان مرا نيز آسانتر ساختي.[6]
در کتاب الشفاء قاضي عياض معتقد است: واقعة اسراء و معراج يک سال قبل از هجرت پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم اتفاق افتاد.[7]
وقتي پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از سفر مبارکش بازگشت، قومش را از اين ماجرا آگاه کرد و در مجلسي کـه مطعم بن عدي وعمرو بن هشام و وليدبن مغيره حضور داشتند بـه آنـها گفت: «من درون شب گذشته نماز عشاء را درون اين مسجد خواندم و صبح را نيز درون اينجا خواندهام و در ميان عشاء و صبح بـه بيتالمقدس رفتم. بعد گروهي از پيامبران را ديدم کـه ابراهيم و موسي و عيسي نيز از زمرة آنان بودند و آنـها پشت سر من نماز خواندند و من با آنـها سخن گفتم. عمروبن هشام با تمسخر گفت: نشانـهها و خصوصيات آنان را براي من بازگو کن. پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم فرمود: عيسي داراي قامتي متوسط و سينـهاي پهن بود و گويا خون زير پوستش نمايان بود و موهايي چيندار و فرفري و گسترده داشت. رنگش سرخ، مايل بـه سفيدي بود. گويا عروة بن مسعود ثقفي بود. اما موسي داراي هيکلي درشت اندام بود و رنگي گندمگون و قامتي بلند داشت. لبانش باريک و درهم فرو رفته بـه نظر ميرسيد؛ چهرهاي اخمو ودرهم کشيده داشت؛ ولي سوگند بـه خدا کـه ابراهيم بيشتر از همـه بـه من شباهت داشت.
آن گاه گفتند: بعد بيتالمقدس را براي ما تعريف کن. رسول خدا فرمود: شب هنگام وارد آن شدم و شب هنگام از آن بيرون شدهام. درون آن اثناء جبرئيل تصويري از بيتالمقدس را بـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نشان داد. رسول خدا نيز توضيح ميداد کـه : يک دروازه آن چنين و در فلان جاست و دروازة ديگر آن چنان و در فلان جاست و ... .
سپس آنـها از رسول خدا درون مورد کاروان تجاري خود پرسيدند. پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بـه آنـها گفت: از کنار کاروان بني فلان گذر نمودم. آنـها دنبال شتري گم شده ميگشتند. من نزد بار و بنـه آنـها آمدم، هيچ درون آنجا نبود. ديدم ظرفي پر از آب هست از آن نوشيدم، شما از آنـها درون اين مورد بپرسيد. گفتند بـه خدا سوگند کـه اين نشانة خوبي است؛ سپس رسول خدا ادامـه داد و گفت : بـه کاروان بني فلان رسيدم. شتران با ديدن من رم د و شترنر قرمز رنگي خوابيده بود و بر آن جوالهايي بود کـه با نخلهاي سفيد دوخته شده بود، نميدانم کـه شتر شکسته بود يا خير. از آنـها درون اين باره بپرسيد : گفتند اين نيز نشان خوبي است. رسول خدا گفت: سپس بـه کاروان بني فلان درون تنعيم رسيدم کـه شترنر سفيدرنگي کـه سياهي هم درون آن ديده ميشد، جلوي کاروان حرکت ميکرد و اينک از آن سوي تپه بر شما وارد خواهد شد. وليدبن مغيره گفت او يک جادوگر است. وقتي درون صدد تحقيق برآمدند، بـه صحت و درستي اين موضوع پي بردند؛ بعد او را بـه جادوگري متهم د وگفتند: وليد بن مغيره راست ميگويد[8]. اين واقعه براي برخي ازاني کـه ايمان آورده بودند و دعوت را تصديق کرده بودند آزمايشي بود؛ چنانکه بعضي مرتد شدند و برخي نزد ابوبکر صديق رفتند و به او گفتند: دوستت گمان ميبرد کـه شب گذشته بـه بيتالمقدس رفته است. ابوبکر گفت: اگر چنين گفته است، من او را تصديق ميکنم؛ چون درون مسافت دورتر از اين او را تصديق کردهام.
و آن اينکه ميگويد: هر صبح و شام از آسمان براي او خبر ميآيد، امّا شما از اين واقعه اظهار تعجب ميکنيد، از اين رو ابوبکر را صديق ناميد.[9]
1- معمولاً هر مصيبتي، هديه و شادمانياي درون پي خواهد داشت. پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون معرض سختيهاي بزرگي قرار گرفت. قريش راه دعوت را درون مکه ودر ثقيف و در ميان قبيلههاي عرب بـه روي او بستند و دعوت و مردان آن را از هر سو بـه شدت درون مضيقه و تحت محاصره قرار دادند. آن حضرت بعد از درگذشت عمويش، ابوطالب، کـه بزرگترين حامي وي بود، درون خطر قرار گرفت، اما راهش را ادامـه داد و طبق دستور پروردگارش شکيبايي ورزيد و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشکنندهاي واز جنگ هيچ جنگجويي و از توطئه ي هيچ مسخرهگري باکي نداشت و اينک وقت آن فرا رسيده بود که تا ارمغان و هديهاي بزرگ بـه او داده شود؛ بعد براساس تقدير الهي واقعة اسراء و معراج اتفاق افتاد و پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از ميان همة مخلوقات بـه آسمان عروج نمود و خداوند او را بـه خاطر شکيبايي و جهادش، مورد تکريم و بزرگداشت قرار داد و به صورت مستقيم بدون اينکه فرستاده و حجابي درون ميان باشد با او ديدار نمود. خداوند او را از عالم غيب آگاه ساخت کـه هيچ يک از خلق را آگاه نکرده بود.
گذشته از اين، ساير پيامبران را درون يک ميدان جمع کرد و محمد پيشوا و امام آنـها شد، درون حالي کـه آخرين آنـها بود.[10]
2- از آنجا کـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون آستانة مرحله جديدي از دعوت يعني هجرت و حرکت براي تأسيس دولت اسلامي قرار داشت، خداوند ميخواست خشتهاي اول اين بنا، قوي و سالم و به هم پيوسته باشند. بنابراين، خداوند اين آزمايش را پديد آورد که تا پالايش درون صف مؤمنان اتفاق بيفتد و مؤمنان واقعي از انسانـهايي کـه داراي ايمان ضعيف و متردد واني کـه در دلهايشان بيماري هست، جدا گردند و مؤمنان قوي و خالصي کـه صداقت پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را بـه صورت علني مشاهده و تصديق نمودند، پايدار و استوار بمانند و چه سعادتي بالاتر از اينکه آنـها پيروان و حاميان اين پيامبر برگزيده هستند و به او ايمان آورده و زندگي خود را فداي او و دينش نمودهاند. بـه راستي ايمان بعد از تحمل اين همـه رنج و مصيبت چه قدر راسخ ميگردد.
3- شجاعت والاي پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون اين نماد پيدا ميکند کـه با مشرکان موضوعي را درون ميان ميگذارد و از مسئلهاي سخن ميگويد کـه عقلهايشان آن را نميپذيرد و ترس از رويارويي با مشرکان و اعتراض و مسخره آنان پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را از آشکار نمودن اين قضيه باز نداشت و با اين عمل براي امت خود شگفتترين و زيباترين نمونـههاي آشکار حق درون برابر باطل را ارائه داد؛ گرچه آنـها بر ضد حق متحد و منسجم گرديده بودند و براي جنگ با او تمام توان و نيروي خود را بـه کار گرفته بودند.
همچنين درون اقامـه حجت بر مشرکان يکي از حکمتهاي پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم اين بود کـه او با آنـها از رفتنش بـه بيتالمقدس سخن گفت و خداوند براي او علائمي را آشکار نمود کـه کافران را ملزم بـه تصديق سخن او ميکرد و اين علائم عبارتند از:
الف : توصيف بيتالمقدس از جانب پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم ؛ چراکه برخي از مشرکان بـه شام سفرکرده بودند و بيتالمقدس را ديده بودند. خداوند، بيتالمقدس را بيپرده بـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم نشان داد که تا اينکه آن را براي مشرکان توصيف کند و آنـها بـه راست بودن توصيف و مطابقت آن با واقعيتي کـه ميدانستند، اعتراف د.
ب: خبر پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از کارواني کـه در روحاء بود و شتري کـه گم کرده بودند وآبي کـه پيامبر از ظرف آنـها نوشيد.
ج: خبر پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم از کاروان ديگري کـه شتران آنان با ديدن پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم رم د و توصيف دقيق يکي از شتران.
د: خبراز کاروان سومي کـه در ابواء بود و توصيف شتري کـه در جلوي کاروان درون حرکت بود و به آنـها اطلاع داد کـه کاروان مذکور از جانب تپة تنعيم خواهد رسيد. مشرکان براي درستي و نادرستي سخن او درصدد تحقيق برآمدند و بعد از آن صحت گفتار پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم براي آنان اثبات گرديد و اين دلايل ظاهري آنـها را بيپاسخ گذاشته بود کـه نميتوانستند او را بـه دروغگويي متهم نمايند. همچنين اين سفر، تربيتي همـهجانبه بود کـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم تمام زمين را با همة مخلوقاتي کـه در آن وجود دارد درون برابر اين هستي بزرگ، بسان نقطهاي کوچک ديد و سپس مقام کافران مکه درون اين نقطه کوچک را کـه واقعاً بسيار ناچيز بود و آنـها درون جهان هستي فقط بخش بسيار اندکي بـه شمار ميروند؛ بعد اينـها درون مقابلي کـه خداوند او را از ميان آفريدگانش برگزيده و با اين سفر مبارک درون عالم ملکوت و ديدارش با فرشتگان و پيامبران او را متمايز گردانيده و هفت آسمان و سدره المنتهي و بيت المعمور را بـه او نشان داده و با او سخن گفته هست چه حيثيتي دارند؟[11]
4- اثبات قوت ايمان ابوبکر صديق درون اين حادثه ي بزرگ آشکار ميشود؛ چنانکه وقتي کافران او را از اسراء و معراج پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آگاه نمودند، با اطمينان گفت: اگر او گفته هست راست فرموده است. سپس گفت من او را درون چيزي بالاتر از اين تصديق ميکنم و آن اينکه خبر آسمان درون يک صبح يا شام نزد وي ميآيد.
ابوبکر رضي الله عنـه با اين گواهي، لقب صديق را بـه خود اختصاص داد. مقايسهاي کـه ابوبکر، ميان اين خبر ونازل شدن وحي از آسمان کرد، بيانگر فراست و يقين وي هست و خاطرنشان ميکند کـه اگر چنين امري نسبت بـه ساير انسانـها بعيد بـه نظر ميآيد، بايد دانست کـه براي پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم راحت و خيلي ساده است.[12]
5- فلسفة شکافتن سينة پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و پر قلبش از ايمان و حکمت اين بود که تا براي سفر اسراء آماده شود و متأثر نشدن جسمش از اين شکافته شدن براي آن بود که تا ترس و هراس از ديدن چنين صحنـههاي خارقالعادهاي وجود ايشان را فرا نگيرد ودر مقابل قدرت خدا تسليم شود و اين گونـه امور را بـه راحتي بپذيرد.
6- انتخاب نمودن شير از بين و مژده ي جبرئيل کـه گفت بـه فطرت رهنمود شدهاي بر اين امر تأکيد مينمايد کـه اسلام دين فطرت هست و با آن درون ميآميزد؛ پسي کـه سرشت انساني را آفريده هست اين دين را نيز براي او آفريده است، ديني کـه گرايشـها و نيازهاي آن را برطرف مينمايد و بلندپروازيهايش را محقق ميکند؛ چنانکه فرموده است:
{ فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ } (روم، 30)
«چهرهات را براي دين يکسو، ثابت نگهدار، فطرت خدايي کـه مردم را بر آن سرشته هست و خلقت خدا قابل تغيير نيست و همين هست دين پايدار، ولي اکثر مردم نميدانند.»
7- پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون حال بيداري با روح و جسد بـه بيتالمقدس شد و اين نظر جمـهور سلف و خلف هست و سخني کـه ميگويد: سفر اسراء با روح بوده يا خوابي بوده است، قابل اعتماد و استناد نيست؛ زيرا اگر اسراء خوابي ميبود آيه و معجزهاي بـه شمار نميرفت و کافران آن را بعيد نميدانستند و تکذيب نميد؛ چون چنين خوابهايي انکار ناپذيرند[13] و خداوند فرموده است: ) سبحان الذي اسري بعبده ( و منظور از بندهاش محمد صلي الله عليه و سلم هست و کلمة «عبده» (بندهاش) شامل روح و جسد ميشود.[14]
8- نماز خواندن ساير پيامبران پشت سر پيامبر اسلام، دليلي هست بر اينکه آنـها رهبري و پرچمداري را بـه او سپردند و شريعت اسلامي، شريعتهاي گذشته را منسوخ کرد و پيروان اين پيامبران با تأسي از آنان ميبايست رهبري اين پيامبر و رسالت او را کـه باطل ازهيچ سويي بـه آن راه ندارد، بپذيرند.
کساني کـه کنفرانسهاي تقريب اديان منعقد مينمايند، بايد اين حقيقت را دريابند و به آن دعوت بدهند؛ يعني، از همة اديان منحرف دست بکشند و به اين پيامبر صلي الله عليه و سلم و رسالتش ايمان بياورند و آنـها بايد حقيقت دعوتهاي مرموزي را کـه يک سيستم يا نظامي از نظامـهاي جاهليت را بـه کار ميگيرد، درک کنند. عقايد منحرفي کـه معتقد هست : خداوند مسيح هست و مسيح پسر خداست و خداوند سومين سه نفر هست و ياي کـه معتقد هست عزير پسر خداوند هست و کلام خدا را تحريف ميکند، چگونـه باي کـه معتقد است، خداوند يکي هست و شريکي ندارد و پدر و فرزند و همسري نيز ندارد. يکسان و برابر است.[15]
9- پيوند ميان مسجدالاقصي و مسجدالحرام حکمتها و دلالتها و فوايدي دارد کـه برخي عبارتاند از:
الف: اهميت مسجدالاقصي بـه عنوان محل اسراء و معراج پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم براي مسلمانـها کـه قبلة آنـها بوده است، مسلمانان را وادار ميکند کـه مسجدالاقصي و فلسطين را دوست داشته باشند؛ چون مبارک و مقدس است.
ب : مسلمانان بايد بـه مسئوليت خود درون قبال مسجدالاقصي و آزادي آن از لوث شرک و عقيده تثليث پي ببرند همان طور کـه آنـها موظفاند مسجدالحرام را از لوث شرک و بتپرستي پاک نمايند؛ چون هم مسجدالاقصي و هم مسجدالحرام هر دو اشغال شدهاند؛ يکي را طاغوت عربي اشغال نموده و ديگري تحت اشغال طاغوت صليبي هست و هر دو نياز بـه آزادي دارند و مسلمانان بايد بدانند کـه پيوند مسجدالحرام يا مسجدالاقصي بيانگر اين موضوع هست که تهديد مسجدالاقصي تهديد مسجدالحرام و اهل آن هست و از نيل که تا مسجدالاقصي مقدمـهاي براي اشغال از نيل که تا مسجدالحرام است؛ بعد مسجدالاقصي دروازهاي هست که بـه سوي مسجدالحرام باز ميشود و از دست رفتن مسجدالاقصي و افتادن آن درون دست يهوديان بـه معني اين هست که امنيت مسجدالحرام و حجاز نيز مورد تهديد هست و دشمنان بـه آن چشم دوختهاند و تاريخ گذشته وحال اين را تأييد مينمايد؛ زيرا تاريخ جنگهاي صليبي بـه ما ميگويد کـه ارناط صليبي صاحب مملکت کرک، گروهي را براي تجاوز بـه قبر پيامبر و بيرون آوردن جسد مبارکش بـه حجاز فرستاد و پرتغاليها (مسيحيان کاتوليک) درون آغاز قرن حاضر کوشيدند که تا به حرمين شرفين برسند و آنچه را کـه نياکان صليبي آنـها نتوانستند انجام دهند، انجام بدهند، اما مقاومت شديدي کـه مماليک وعثمانيها از خود نشان دادند، اجازه نداد که تا برنامـه شوم و پليد آنـها عملي شود و بعد از جنگ 1967 ميلادي کـه يهوديان، بيتالمقدس را اشغال د، رهبرانشان فرياد برآوردند کـه هدف بعدي اشغال حجاز و قبل ازهمـه مدينـه و خيبر است.
يد گوريون، رهبر يهوديها، بعد از اينکه لشکريان يهود، قدس را محاصره مينمايند، درون جمع سربازان وجوانان يهودي کـه در نزديک مسجدالاقصي گرد آمده بودند، حاضر شد و در جمع آنـها سخنراني آتشيني ايراد نمود و با اين گفتهاش آن را بـه پايان رساند: «ما قدس را گرفتهايم و اينک راهمان را بـه سوي يثرب ادامـه ميدهيم.»[16]
خانم گولدا مائير نخست وزير يهوديان بعد از اشغال بيتالمقدس و خليج ايالت عقبه ميگويد: «بوي پدران و نياکانم درون مدينـه و حجاز بـه مشامم ميرسد و آنـها سرزمينـهاي ما هستند کـه آنـها را بعد خواهيم گرفت.»[17]
يهوديان از آن تاريخ بـه بعد، نقشـهاي براي دولت آينده خود منتشر نمودند کـه از فرات که تا نيل تمام منطقه را درون برميگيرد و جزيرة عربي و اردن و سوريه و عراق و مصر و يمن و کويت و تمام خليج عربي درون اين نقشـه قرار دارد و آنـها بعداز پيروزي خود درون سال 1967 ميلادي اين نقشـه را درون اروپا توزيع د.[18]
10- خداوند ماجراي اسراء پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم را درون سورة اسراء فقط درون يک آيه بيان کرده است:
{ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ } (اسراء، 1)
«پاک هست آنکه بندهاش را شب هنگام از مسجدالحرام بـه مسجدالاقصي برد، مسجدي کـه اطراف آن را مبارک گردانيده بوديم که تا آيات خود را بـه او بنمايانيم؛ همانا خدا شنوا و بينا است.»
سپس خداوند بـه بيان رسواييها و جنايتهاي يهوديان پرداخته و آنـها را خبر داده هست که اين قرآن بـه استوارترين راه هدايت مينمايد. ارتباط بين آيات درون سوره ي اسراء بـه اين موضوع اشاره مينمايد کـه يهوديان بـه زودي مقام رهبري امت و انسانيت را از دست خواهند داد؛ چون آنـها جنايتهايي مرتکب شدهاند کـه براي باقي ماندن آنـها درون اين مقام مجالي باقي نمانده هست و خداوند اين منصب را عملاً بـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم منتقل خواهد گردانيد و هر دو مرکز دعوت ابراهيمي را بـه آن حضرت اختصاص خواهد داد.[19]
سورة اسراء بـه بيان استبداد اسرائيلي ميپردازد و بيان ميدارد کـه چگونـه آنـها درون چنگال قدرتهاي بزرگ آن زمان (فارس و روم) دست و پا ميزدهاند. از اين رو يکي از فوايد بزرگ سفر اسراء براي پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم و امتش، ديدن برخي از نشانـههاي خدا بود کـه روشنترين آيات الهي متعلق بـه مسجدالاقصي و نشانـههاي تاريخي آن بود.[20]
خداوند ميفرمايد:
{ وَآتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِي وَكِيلاً (2) ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْداً شَكُوراً (3) وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً (4) فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً (6) إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِيَسُوؤُواْ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِيراً (7)} (اسراء، 2 - 7)
«به موسي کتاب داديم و او را رهنمود بنياسرائيل ساختيم، با اين مضمون کـه جز مني را وکيل و کارساز خود نگيريد. اي نسلاني کـه با نوح درون کشتي سوارشان کرديم، او بندة بسيار سپاسگذاري بود و به بني اسرائيل درون کتاب گفتيم کـه شما دوباره درون زمين فساد بـه راه مياندازيد و خيلي زياد سرکشي ميکنيد؛ وقتي نوبت اول فرا رسد، بندگاني جنگجو و قوي بر شما ميفرستيم. آنـها جهت تجسس وارد خانـهها ميشوند و اين وعده محقق شد؛ سپس نوبت را عليه آنـها بـه شما برگردانيديم و شما را با مالها و فرزندان کمک کرديم و تعداد شما را افزايش داديم و (گفتيم) اگر نيکي يد بـه نفع خودتان نيکي کردهايد و اگر بدرفتاري يد، بـه ضرر خود بدرفتاري کردهايد و چون وعدة دوم فرا رسد، (بندگان خود را ميفرستيم) که تا روي شما را ناخوش کنند و مانند دفعة اول وارد مسجد بشوند و به هر چيزي کـه دست يافتند، آن را نابود کنند.»
ابن کثير درون البدايه و النـهايه ميگويد: بخت النصر بـه دستور پادشاه فارس[21]، درون سال 597 قبل از ميلاد بـه تخريب و هجوم سرزمين يهوديان پرداخت[22] و خود وارد آن سرزمين گرديد و به سبب آن بني اسرائيل متفرق شدند؛ گروهي درون حجاز اقامت گزيد؛ گروهي درون يثرب؛ گروهي درون وادي القري ساکن شدند و تعداد اندکي بـه مصر اقامت گزيدند.[23]
براي دومين بار درون سال 370 قبل از ميلاد، حکومت روم بـه تخريب دولت يهودي پرداخت (پس از آنکه آنـها دوباره دولت يهودي را بازسازي کرده بودند.)
اين انـهدام و تخريب همزمان با منـهدم هيکل اورشليم توسط فرمانده رومي (تيتوس) بـه وقوع پيوست بنابراين، يهود تاب و توان خود را درون مقابل ستم سياسي و ديني کـه روميها بر آنان روا ميداشتند از دست دادند و پي درون پي هجرت د و بعضي از آنـها بـه جنوب جزيرة عرب، جائي کـه قبلاً نياکانشان بـه آنجا مـهاجرت کرده بودند، مـهاجرت نمودند.[24]
عناصر يهودي کـه پيرامون جزيره عربي پراکنده گرديده بودند، همواره ميکروب فساد درون زمين را با خود همراه داشتهاند. از اين رو لازم بود کـه رسول خدا همان طور کـه وضعيت جامعة قريش را درک نمود و براي مقابله با آن آماده شده بود، بايد بـه تجزيه و تحليل پديده يهودي ميپرداخت و براي مقابله با آن آماده ميگرديد[25]؛ زيرا يهوديان فقط يک امت تاريخي مانند عاد و ثمود نيستند کـه داستانـهايشان بـه خاطر عبرت آموختن مطرح ميشود؛ بلکه آنـها امتي بودند کـه در واقعيت جامعة عربي کـه پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون آن زندگي مينمود و در آن براي اقامـه دولت اسلامي فعاليت مينمود، حضور انبوه و چشمگيري داشتند و علاوه بر جايگاه اقتصادي کـه دارا هستند، درصدد تشکيل مرکزي براي تسلط افکار خود برميآيند؛ چون داراي دانشمندان و تاريخ و کتابهاي بـه جا مانده از پيامبران هستند کـه به آنـها اين صلاحيت و اجازه را ميدهد کـه ويژگيهاي پيامبري را تعريف وتبيين نمايند و از او معجزات بخواهند و شرايطي را براي صداقت پيامبران و صحت رسالتها وضع کنند؛ بعد اگر قريش از کعبه براي مبارزه با اسلام استفاده ميد، يهوديان از تورات براي مبارزه با قرآن کار ميگرفتند و همان گونـه کـه محمّد انتظار نبرد و درگيري را با قريش ميکشيد، از جانب يهوديان نيز چنين انتظاري ميرفت[26]. سورة اسراء گوشـهاي از کشمکش و نبرد بينالمللي ميان فارس و روم و يهود را بـه تصوير ميکشد و بعد از آن سوره روم نازل شد کـه اين سوره نيز از نبرد بينالمللي سخن گفته است؛ چنانکه خداوند ميفرمايد:
{ الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (6) يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (7)} (روم، 1 - 7)
مشرکان قريش دوست داشتند کـه فارسيان، بر روميها غلبه نمايند؛ چون آنـها و مردم فارس بتپرست بودند، اما مسلمانان خواستار پيروزي روم بر فارس بودند؛ چراکه روميها اهل کتاب بودند؛ چنانکه مفسران تفاصيل زيادي درون مورد شرطبندي ابوبکر صديق با يکي از مشرکان مکه درون مورد جنگ فارس و روم کـه قرآن تأکيد کرده بود کـه روم پيروز ميشود و فارس شکست ميخورد، ذکر کردهاند.[27]
نظريه و ديدگاه ابن عطيه بر اين هست که بهتر هست علت شادي مؤمنان اين موضوع بيان گردد کـه در صورت پيروزي روم بر فارس، از جانب آنان خطر کمتري متوجه آنان ميگرديد بنابراين، آنـها خواستار پيروزي روم بر فارس بودند. بعد با توجه بـه اين تحليل، پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم اميد داشت کـه دين و شريعتي کـه خداوند او را با آن مبعوث کرده هست پيروز گردد و بر ديگر ملتها چيره شود، اما کفار مکه ميخواستند کـه او با پادشاهي درگير شود که تا اورا ريشـه کن کند و آنـها از جانب او آسوده خاطر گردند.[28]
از اين رو ابن عطيه بر اين باور هست که خوشحالي زياد مؤمنان بـه خاطر اين نبود کـه روميها اهل کتاباند و يا اينکه پيروزي آنـها بر فارسها دليلي مادي و محسوس بر صداقت خبر قرآني خواهد بود؛ بلکه سبب خوشحالي مسلمانان اين بود کـه خداوند از نيروي دريايي روم بـه نفع مسلمانان کار گرفت (مسلمانـهايي کـه تا آن وقت هنوز قدرتي دريايي نداشتند)؛ چراکه بعد از پيروزي روم بر دولت فارس و نابودي آن، روميها نيز بعد از آن همـه مبارزه، تضعيف خواهند شد و اين راه را براي پيروزي مسلمانان بر آنـها هموار مينمايد و با اين امر موجب ميگردد که تا اسلام بـه عنوان يک قدرت جديد جهاني مطرح گردد.[29]
11- اثبات اهميت و جايگاه نماز؛ چراکه براساس سنت و احاديث نبوي نماز درون شب عروج پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بـه آسمانـها فرض شده هست و آن گونـه کـه ابن کثير گفته هست : اين امر بيانگر اهميت و عظمت نماز است[30]. بعد دعوتگران بايد بر اهميت نماز و مواظبت بر آن تأکيد ورزند و وقتي از اهميت و جايگاه نماز سخن ميگويند، اين مطلب را کـه نماز درون شب معراج فرض شده و آخرين چيزي هست که پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قبل از وفات خويش بـه آن سفارش نموده هست به عنوان شاهدي بر اهميت و جايگاه نماز متذکر شوند.[31]
12- از پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون مورد اينکه آيا پروردگارش را ديده است، پرسيدند: فرمود: نوري است، چگونـه ميتوان اورا ديد؟[32]
13- آن حضرت از خطرهاي بيماريهاي اجتماعي سخن گفت و کيفر آنـها را نيز بر اساس آنچه درون شب اسراء و معراج مشاهده کرده بود بيان داشت. از جمله ميتوان بـه امور ذيل اشاره کرد:
الف: کيفر غيبت و غيبت کنندگان: پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم درون معراج افرادي را ديد کـه گوشت مرده را ميخورند، جبرئيل گفت: «اينـهااني هستند کـه گوشت مردم را ميخورند.»[33]
ب: کيفر خوردن اموال يتيمان: پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم در آن شب مرداني را ديد کـه لبهاي بزرگي مانندشتر دارند و در دستهايشان قطعههاي بزرگي از آتش هست وسنگهاي بزرگي بـه دهانشان زده ميشود کـه شان خارج ميشود. جبرئيل گفت: اينـهااني هستند کـه از روي ستم و ظلم، مال يتميان را خوردهاند.[34]
ج: رباخواران: پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم قومي را ديد کـه شکمـهايشان مانند خانـهها بود و در آن مارهايي بود کـه از بيرون، شکمشان ديده ميشد. جبرئيل گفت: اينـها رباخواراناند.[35]
د: همچنين کيفر و سزاي زناکاران و آنـهايي کـه زکات نميدهند واني کـه پيامآور فتنـه هستند ودر امانت بياعتنايي و سستي ميکنند را بيان فرمود.[36]
و: پاداش مجاهدان: پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم بر گروهي گذر نمود کـه در يک روز ميکارند و در همان روز درو ميکنند و پس از اينکه درو ميکنند باز بـه همان شکل اوليه برميگردد. جبرئيل گفت: «اينـها مجاهدان راه خدايند کـه نيکيهايشان هفتصد برابر ميشود و چيزي از آنـها کاسته نميشود.»
14- درک جايگاه مسجدالاقصي توسط صحابه، اصحاب اهميت مسجدالاقصي را درک د و مسئوليت خود را درون برابر آن دانستند کـه مسجدالاقصي تحت فرمانروايي روميها اسير بود؛ چنانکه آن را درون دوران عمر بن خطاب صلي الله عليه و سلم آزاد د و همواره مسجدالاقصي درون امنيت و آسايش قرار داشت که تا اينکه درون قرن پنجم هجري صليبيها درون آن بـه مدت يک قرن بـه فساد و تباهي پرداختند؛ سپس مسلمانان آن را بـه فرماندهي صلاحالدين ايوبي آزاد د و اينک درون اشغال يهوديان هست پس راه آزادي آن چيست؟[37]
راه آزادي قدس، جهاد درون راه خدا بـه شيوهاي کـه اصحاب و ياران پيامبر اکرم صلي الله عليه و سلم آن بودند، ميباشد.
برگرفته از:
الگوي هدايت (تحليل وقايع زندگي پيامبر اکرم)، جلد اول، مؤلف : علي محمّد صلّابي، مترجم: هيئت علمي انتشارات حرمين.
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
[1]- دراسة تحليلية لشخصية الرسول، دقلعجي، ص 128.
[2]- الاساس في السنـه، سعيد حوي، ج 1، ص 291 – 292.
[3]- همان، ص 292.
[4]- مسلم، کتاب الايمان، باب الاسراء برسولr، شمارة 162.
[5]- کنايه از بزرگ بودن ميوههايش است.
[6]- بخاري، مناقب الانصار، باب في المعراج، شمارة 3887.
[7]- الشفاء بحقوق المصطفي، ج 1، ص 108.
[8]- المطالب العاليه، حافظ ابن حجر، ج 4، ص 201 – 204 – عيونالاثر، ج 1، ص 140 – 142 – ابن هشام، بـه روايت ام هاني، ج 2، ص 11.
[9]- المستدرک، ج 3، ص 62 قال الحاکم هذا الحديث صحيح الاسناد و اقره الذهبي.
[10]- التربية القياديه، ج 1، ص 447.
[11]- التاريخ الاسلامي، حميدي، ج 3، ص 41 – 42.
[12]- همان، ص 43.
[13]- المستفاد من قصص القرآن للدعوه و الدعاه، زيدان، ج 2، ص 91.
[14]- تفسير ابن کثير، ج 3، ص 23 – تفسير قاسمي، ج 10، ص 189.
[15]- السيرة النبويه، ابي فارس، ص 213.
[16]- السيرة النبويه، ابي فارس، ص 314.
[17]- روزنامـه الدستور اردن، شمارة 4613، بـه قلم اميل غوري بـه نقل از السيرة النبويه، ابي فارس، ص 314.
[18]- همان، ص 215.
[19]- الرحيق المختوم، مبارکفوري، ص 120.
[20]- اصول الفکر السياسي في القرآن المکي، ص 149.
[21]- دکتر فرست مرعي استاد تاريخ دانشگاه صنعاء معتقد هست که بخت النصر کلداني بوده هست نـه فارسي و به دستور پادشاه کلداني تخريب صورت گرفته است.
[22]- اصول الفکر السياسي، ص 152.
[23]- همان، ص 151.
[24]- ابن خلدون، ج 2، ص 206.
[25]- اصول الفکر السياسي، ص 152.
[26]- همان، ص 153.
[27]- تفسير طبري، ج 21، ص 12.
[28]- تفسير ابن عطيه، ج 11، ص 425.
[29]- اصول الفکر السياسي، ص 158.
[30]- تفسير ابن کثير، ج 3، ص 23.
[31]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاة، ج 2، ص 93.
[32]- السيرة النبوية الصحيحه، ج 1، ص 190 – صحيح مسلم، ج 1، ص 161.
[33]- الفتح الرباني، ج 20، ص 25 اسناد آن صحيح است.
[34]- فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 200.
[35]- تفسير ابن کثير، ج 4، ص 274.
[36]- تفسير طبري، ج 15، ص 7 – الفتح الرباني، ج 20، ص 257.
[37]- السيرة النبويه، ابي فارس، ص 220.
نمایش این کد فقط درون ادامـه مطلب
بازدید : 36
تاریخ : شنبه 15 مـهر 1396 زمان : | نویسنده : admin | نظرات ( )
[اسراء و معراج - kooshkizadeh.rozblog.com همسر نجم الدىن شرىعتى کىست]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 15 Jan 2019 13:05:00 +0000